به هشتمین سالگرد مرگ منصور حکمت نزدیک میشویم. کلمه مرگ را دوست ندارم. هر وقت میخواهم از این کلمه استفاده کنم. دستم از حرکت باز میایستد. دنبال کلمات مترادفی میگردم که به این تلخی نباشد. اینقدر لخت و عور حقیقت را بیان نکند. یک کلام بهتر. و همیشه به اینجا میرسم که همین کلام از تمام مترادف هایش مناسب تر است. از حقیقت نمیتوان گریخت. خود را فریب نمیتوان داد. جای خالی اش پر نشدنی است. درد از دست دادنش تسکین نمی یابد. مانند زخمی است که درست موقعی که آدم فکر میکند خشک شده، با یک تماس کوچک به خون میافتد. انسان بر این تصور است که زمان بهترین تسکین است. آدم بالاخره عادت میکند. اخت میگیرد. یک سال، دو سال، سه سال، پنج سال و بالاخره هشت سال. پس این زمان کی فرا میرسد؟
هرگز. دیگر به این نتیجه رسیده ام .
میدانم که جایگاه او برای من و در زندگی من خاص و ویژه است. هر روز زندگیم با یاد او آغاز و پایان می یابد. اما فقط من نیستم که خلاء او را عمیقا احساس میکنم. کمونیست های بسیاری هستند که هر روزه جای خالی او را بعنوان یک لیدر فکری، سیاسی و حزبی حس میکنند. بارها یادش را زنده میکنند. در این هشت سال، شاید هیچگاه مانند ماه های اخیر، خلاء او احساس نشده است. خیزش قهرمانانه مردم وجود او را طلب میکند. بارها شنیده ام که گفته میشود: "اگر منصور حکمت بود، اوضاع عوض میشد." "جایش چقدر خالی است!" هیچکس مثل من با این عبارات احساس توافق و هم نظری نمیکند .
خیزش مردم، دوران انقلابی، رژیم اسلامی در سراشیب سقوط، بهترین شرایط برای سازماندهی یک انقلاب کارگری، این یک تصویر است. تصویر دیگر موقعیت فلاکت آور حزبی است که او تاسیس کرد. حزبی که کوشید برای سازماندهی و رهبری انقلاب کارگری در ایران آماده اش کند. شبانه روز برای این هدف کوشید. یک آن آسایش نداشت. کار شبانه روزی نظری، سیاسی، عملی برای ساختن یک حزب رادیکال کمونیستی کارگری، آماده کسب قدرت سیاسی و سازماندهی یک انقلاب کارگری. هیچکس مثل من شاهد عرق ریختن ها و زحمات شبانه روزی او برای ساختن این حزب و سازماندهی یک انقلاب کارگری نبوده است .
برای تکمیل این تصویر باید یک حزب دیگر را که تحت نام او حرف میزند و ارتجاعی ترین سیاست های توده ایستی را بر زبان و قلم جاری میکند نیز اضافه کنیم. رهبری این دو حزب گویی دارند از او انتقام میگیرند. با چنان حرارتی تیشه برداشته اند و به ریشه جنبشی که به آن شکل و تعین بخشید و به حزبی که ساخت میزنند، که انسان حیران میماند. صدها بار گذشته را مرور کرده ام. تمام لحظات با روشنی خاصی از مقابل چشمانم عبور میکند. گذشته درخشان و پرافتخار و تلاش های خستگی ناپذیر این انسان بزرگ و این مارکسیست برجسته عزمم را برای برافراشته نگاه داشتن پرچم کمونیسم او جزم تر میکند. کمونیسمی که او نمایندگی میکرد، کمونیسم کارگری، کمونیسم رهایی بخش، کمونیسمی که به نابودی اساس و بنیان استثمار سرمایه داری کمر بسته بود، کمونیسم رادیکال افراطی دخالتگر، کمونیسمی که در هر لحظه برای سازماندهی انقلاب کارگری فعالیت میکند .
با این فکر بر آن شدم که در هشتمین سالگرد اش یادش را بهمراه دوستدارانش گرامی بدارم. از دوستدارانش دعوت کنیم تا از او و کمونیسم او سخن بگوییم. با هم بکوشیم که گامی در جهت خنثی کردن ضربات مهلکی که بر پیکر جنبش کمونیسم کارگری وارد شده، برداریم. بکوشیم جای خالیش را در حد توانمان، اگر نه در زندگی شخصی مان، بلکه در سیاست جامعه و مبارزه طبقاتی پر کنیم. نشان دهیم که کمونیسم او زنده است .
برای سازماندهی این یادبود به گورستان های گیت تلفن زدم. تا گفتم که میخواهم مراسم سالگرد برگزار کنم. کارکن گورستان پرسید: برای ژوبین رازانی؟ با تعجب بسیار پرسیدم: از کجا فهمیدید؟ گفت ما نام او را در نقشه گورستان گذاشته ایم. پرسیدم چطور چنین تصمیمی گرفتید؟ آیا مزار او بازدید کنندگان بسیار داشته است؟ گفت: بله. باین دلیل تصمیم گرفتیم که نامش را در نقشه گورستان بگذاریم .
من از این دوستدارانی که به بازدید مزار او میروند و یادش را گرامی میدارند. انسان هایی که خلاء او را احساس میکنند. دوستدارانش، کمونیست هایی که از موقعیت کنونی جنبش کمونیسم کارگری و از اتفاقات سیاسی – تشکیلاتی ای که بر سر حزب او افتاد، متاثر اند، دعوت میکنم که در مراسم یادبود او و در کنگره دوم منصور حکمت شرکت کنند. بیایید با هم یاد ژوبین، نادر و منصور حکمت عزیز را گرامی بداریم . *